کد مطلب:225275 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:247

بیان وقایع سال دویست و سوم هجری و ارتحال حضرت رضا به حضرت ذی الجلال
یاسر در ذیل خبر سابق و رنجوری آن حضرت می گوید: چون آن حضرت مغمی علیه و ضعیف و سست حال گردید و صیحه و ضجه برخاست و جواری و زنهای



[ صفحه 118]



مأمون همه با پای بی كفش و سر برهنه بیامدند و صدای ناله و زاری و زلازل در طوس برخاست و مأمون با سر برهنه و پای بی موزه بیامد و همی بر سر خود می زد و موی از سر و ریش خود برمی كند و در اندوه و تأسف و گریستن اندر بود و اشك هر دو چشمش بر هر دو گونه اش جاری گشت پسر بر فراز سر حضرت امام رضا علیه السلام كه در این وقت از آن حالت اغماء افاقت یافته بود بایستاد و عرض كرد ای سید من سوگند با خدای نمی دانم در كدام یك از این دو مصیبت بر من گران تر باشد بیرون شدن چون تو كسی از دست من و مفارقت من از حضرت تو یا آن تهمتی كه مردمان به من می زنند كه من ترا به غفلت و غلیت درآورده و غفلتا ترا بشكم.

امام رضا علیه السلام گوشه ی چشم مباركش را به سوی مأمون افكند فرمود «احسن یا امیرالمؤمنین معاشرة ابی جعفر فان عمرك و عمره هكذا و جمع بین سبابتیه» ای امیرالمؤمنین با ابوجعفر یعنی حضرت امام محمد تقی به نیكو معاشرت كن همانا عمر تو و او چنین است و دو انگشت سبابه ی مباركش را با هم جمع كرد.

راقم حروف گوید شاید این كردار اشارت به آن است كه مرگ تو و ابوجعفر با هم نزدیك است و مدت زیستن شما در دنیا اندك است و دو انگشت اشارت به دو سال باشد چه وفات حضرت ابی جعفر سلام الله علیه چنان كه در جای خود مذكور شود در سال دویست و بیستم و وفات مأمون در سال دویست و هیجدهم است.

معلوم باد پاره ای كسان را در مورد پاره ای اخبار امام علیه السلام نباید بعضی خیالات واهیه روی نماید مثلا در آنجا كه در فصل سابق كه امام علیه السلام اظهار انزجار یا طلب مرگ می فرماید نگویند امام را بر حوادث حالت انزجار از چیست یا میل به مرگ از چه می باشد با این كه همه راضی به قضا و صابر بر بلا و خود حاكم بر ماسوی می باشند چه امام عرض می كند اگر چنین است چنان كن و تفویض به حق و مصلحت حق می گرداند و ضمنا بازمی نماید كه خدای سبحان را بسی علم و مقدرات و مصالح و حكم است كه جز ذات مقدس خودش احدی خواه از انبیا یا اولیا بر آن واقف نیست پس ما در عالم بندگی و



[ صفحه 119]



نیازمندی و عین فقر مستدعی مزید توفیق به ادراك مرضیات و فرج او و مصالح او می باشیم.

و اگر در كار پسرش ابوجعفر علیه السلام و حسن معاشرت مأمون با آن حضرت امری می فرماید آن نیز برای اظهار عنایت و نمایش راه راست و هدایت به حق و بیرون آورد از جاده ی غوایت و شناسانیدن امام عصر است چنان كه امیرالمؤمنین علی علیه السلام در حق دشمنان و مخالفان بلكه قاتل و رسول خدای درباره ی ابوجهل و امثال او با این كه بر عاقبت حال و افعال ایشان آگاه بود این معاملت و نصیحت روا می داشت و گاهی بر كسانی كه در تیه ضلالت و شقاوت و غباوت چنان دچار بودند كه راه نجات نداشتند می گریستند. و الابوجعفر علیه السلام را كه ولی پروردگار و خلیفه ی كردگار قهار است چه حاجتی به اعانت دیگران است.

در عیون اخبار و بحار و بعضی كتب آثار از علی بن الحسین كاتب بقاء كبیر در اخرین كه نام قریه ای است روایت شده است كه حضرت رضا علیه السلام تب كرده قصد فصد نمود چون مأمون این خبر بشنید سوار شد و قبل از سوار شدن چون بر آن حال آگاه شد با غلامی از غلامان خود گفت این چیز را كه به تو می دهم ریزریز كن و آن غلام در میان سینی ریزه ریزه ساخت بعد از آن گفت با من راه بسپار و دست خود را مشوی و خودش سواره به حضرت رضا علیه السلام راه بسپرد و در خدمت آن حضرت بنشست تا فصد فرمود و به قول عبیدالله فصد كردن آن حضرت را به تأخیر افكند یا این كه حضرت رضا علیه السلام برای احتشام مقدم مأمون فصد كردن را به تأخیر انداخت و مأمون با غلام گفت ازین انار بیاور و در بستان سرای امام رضا علیه السلام درختی انار بود آن غلام برفت و اناری بیاورد مأمون گفت بنشین و این انار را بشكن و دانه كن چون دانه كرد گفت در جامی بیفشار و آبش را بیاور آن غلام با همان دست نشسته آب انار را بگرفت و بیاورد مأمون جام را بگرفت و به دست خودش به حضرت رضا علیه السلام بداد و گفت ازین انار بنوش فرمود «حتی یخرج امیرالمؤمنین» چون امیرالمؤمنین ازین مجلس بیرون شود.

عرض كرد سوگند با خدای این امر پذیرفته نمی شود مگر این كه در حضور



[ صفحه 120]



من بیاشامی و اگر از رطوبت معده ی خود نمی ترسیدم البته با تو می آشامیدم آن حضرت ناچار قاشق چند از آب انار بخورد و مأمون چون خیال خود را انجام داد از حضور آن حضرت بیرون رفت و من هنوز نماز عصر را نگذاشته بودم كه حضرت رضا سلام الله علیه بر حسب تقاضای مزاج پنجاه دفعه بیرون شد و باز آمد چون این خبر به مأمون رسید تنی را به خدمت آن حضرت فرستاد كه من می دانم به سبب فصدی كه فرمودی این ضعف و فتور در مزاج روی داده است لكن به واسطه ی دفع فضولی كه در بدن تو موجود بود بعد ازین اسباب افاقت می شود و از تأثیر آن زهر جفا علت آن حضرت شدن نمود.

راقم حروف گوید چنان می نماید در آن اوقات مأمون از جوار آن حضرت در مكانی دیگر بوده است كه راوی می گوید سوار شد و به ملاقات و عیادت آن حضرت بیامد چه منزل آن حضرت و مسكن مأمون چنان قرب جوار داشت كه چنان كه مسطور شد مأمون هر وقت خواستی به خدمت آن حضرت تشرف جوید از دری كه از سرای مأمون به سرای آن حضرت باز بود می آمد و در را قفل می گشود و آن حضرت چون صدای در را می شنید حاضران حضور حضرت ولایت آیت را به تفرقه امر می كرد. و نیز مسطور شد كه چون حالت اغماء بر آن حضرت دست داد زنان و كنیزان مأمون با سر و پای برهنه به بالین آن حضرت بیامدند و اگر بعد مكان بودی به این صورت نمی آمدند.

و نیز در این خبر كه مذكور شد كه چون مأمون به آن حضرت عرض كرد ازین انار تناول فرمای فرمود «حتی یخرج امیرالمؤمنین» باشد تا امیرالمؤمنین بیرون شود و نفرمود چون بیرون شود می خورم چه اگر چنان می فرمود البته اگر مأمون بیرون هم می شد می خورد زیرا كه دروغ و كذب در حضرت امام راه ندارد.

و چون آن حضرت می دانست این انار زهرآلود و آشامیدن آن موجب هلاكت است از حیثیت «و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكة» از خوردن و قبول آن امتناع ورزید و وعده ی آشامیدن هم نداد و مأمون چون دانست از آشامیدن آن



[ صفحه 121]



نفرت داد و وعده ی تناول هم نداد و مقصود وی حاصل نمی شود این بود كه به قید قسم مقید نمود كه البته باید در محضر من بیاشامی و چون امام علیه السلام حال را بدان منوال بدید دانست كه مأمون بر انجام مقصود خود عازم است و مخالفتش را در صورت ظاهر امكان نداشت لاجرم از نخست قبول نفرمود و اتمام حجت فرمود تا گاهی كه مأمون آن حضرت را ناچار و تكلیف را ساقط ساخت.